روزی روزگاری / بهترین و پند آموز ترین قسمت سریال روزی روزگاری

“قلی خان دزد بود ، خان نبود ، لابد تو هم اسمشو شنفتی ! .

وقتی سن و سال تو بود به خودش گفت تا آخر عمرم ، ببینم می تونم تنهایی هزار تا قافله رو لخت کنم . با همین یه حرف پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد . آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت هزار تات تموم شد ، حالا ببینم ، عرضشو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی مقصد … نشد ! …نشد …

نتونست و مشغول ذمه ی خودش شد. تقاص از این بدتر ؟”

قلی خان اینو گفت و خیره به افق بیابون گشت، سر جاش خشک شد و  با همین حسرت دق کرد و  از دنیا رفت.

این روزها خیلی ها مثل قلی خان هستند ولی حتی لیاقت دق کردن و با حسرت از دنیا رفتن هم را ندارند و غفلت، یار دم مرگ آنان خواهد بود.

قلی خان دزد بود، خان نبود اعتقاد دینی و اجتماعی داشت و درصدد جبران اعمال خود بر آمده بود ولی اجل مهلتش نداد.

فاعتبروا یا اولی الابصار

شما ممکن است علاقه مند باشید به

دیدگاه خود را وارد نماید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *